خداحافظ !
تولدت مبارک، مانی اسحاقی
هزاران تبریک به پدر ومادر نازنینش.
امشب ای ماه ، به درد دل من تسکینی
پدر نازنینم، دومین روز پدری است که بدون تو از راه رسیده،
و چند هزارمین لحظه ایست که من در حسرت شنیدن صدایت، گرفتن دستهایت و نگاه کردن چشمهایت سپری میکنم
روز پدر بر تمام پدران مهربان مبارک
نگاه
پیشنهاد کردم به یک روانپزشک اطفال مراجعه کنند. با اشاره زن، کودک بهمراه خانم دیگر، از اتاق خارج شدند. زن گفت: دختر برادرمه. با من زندگی میکنه. پدر و مادرش هردو معتاد بودند. دوسال قبل، مادرش بعد از مصرف زیاد، جلوی چشم بچه تشنج میکنه. دو روز آی سی یو بستری میشه و بعد فوت میکنه.
گفتم: کاش میذاشتین با پدرش زندگی کنه. اینجوری از هردوشون جدا شده. بعد از چند لحظه که صرف فروبردن بغضش شد، گفت:پدرش مدتی قبل از این اتفاق، اینا رو ترک کرده بود. خبری ازش نداریم.
بقیه حرفهایش را نمیشنیدم. داشتم به علل افسردگی در بچه ها فکر میکردم. و به جمع شدن چند علت در یک بچه. و به بزرگی این درد دربرابر کوچکی این دختر...
آخرین تصویری که بعد از تزریق نارکوتیک دیشب و قبل از سنگین شدن پلکهایم بیاد می آورم، نگاه نگران فرزندانم است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: انگشتم را جراحی کرده اند. فقط یک دوز مصرف کرده ام!